Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (706 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
quantitate
U
چندی چیزی را تعیین کردن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
Other Matches
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
local option
U
اختیار تعیین چیزی درمحل
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
fix on
U
تعیین کردن
formulation
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
identifying
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
blood groups
U
تعیین کردن
blood group
U
تعیین کردن
slates
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
specifies
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
determines
U
تعیین کردن
appointe
U
تعیین کردن
tell off
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
bound
U
تعیین کردن
identified
U
تعیین کردن
determine
U
تعیین کردن
identify
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
ascertian
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
delimited
U
تعیین کردن حدود
prifix
U
قبلا تعیین کردن
identified
U
تعیین هویت کردن
abound
O
تعیین حدود کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
rezone
U
از نومحدوده تعیین کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
quantifies
U
کمیت را تعیین کردن
quantify
U
کمیت را تعیین کردن
quantifying
U
کمیت را تعیین کردن
pin point
U
تعیین محل کردن
genealogize
U
تعیین نسب کردن
identifies
U
تعیین هویت کردن
identify
U
تعیین هویت کردن
delimit
U
تعیین کردن حدود
pegs
U
تعیین حدود کردن
delimiting
U
تعیین کردن حدود
delimits
U
تعیین کردن حدود
peg
U
تعیین حدود کردن
to fix quota
U
تعیین سهمیه کردن
identifying
U
تعیین هویت کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
clearance
U
تعیین صلاحیت کردن
states
U
تعیین کردن حال
locating
U
تعیین محل کردن
appraisals
U
تعیین قیمت کردن
locates
U
تعیین محل کردن
state
U
تعیین کردن حال
located
U
تعیین محل کردن
stating
U
تعیین کردن حال
locate
U
تعیین محل کردن
state-
U
تعیین کردن حال
admeasure
U
تعیین حصه کردن
appraisal
U
تعیین قیمت کردن
assessing
U
تعیین کردن بستن
assesses
U
تعیین کردن بستن
assessed
U
تعیین کردن بستن
assess
U
تعیین کردن بستن
stated
U
تعیین کردن حال
demarcated
U
تعیین حدود کردن
demarcate
U
تعیین حدود کردن
demarcating
U
تعیین حدود کردن
fixes
U
تعیین کردن قراردادن
fix
U
تعیین کردن قراردادن
demarcates
U
تعیین حدود کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
stating
U
تعیین کردن وقرار دادن
states
U
تعیین کردن وقرار دادن
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
state-
U
تعیین کردن وقرار دادن
prescribe
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
state
U
تعیین کردن وقرار دادن
prescribed
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
subrogate
U
قائم مقام تعیین کردن
stated
U
تعیین کردن وقرار دادن
prescribes
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribing
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
grant a period of grace
U
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
appraised
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
assigns
U
ارجاع کردن تعیین کردن
defining
U
تعیین کردن تعریف کردن
locates
U
تعیین کردن معلوم کردن
defined
U
تعیین کردن تعریف کردن
define
U
تعیین کردن تعریف کردن
locating
U
تعیین کردن معلوم کردن
assigned
U
ارجاع کردن تعیین کردن
located
U
تعیین کردن معلوم کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
locate
U
تعیین کردن معلوم کردن
defines
U
تعیین کردن تعریف کردن
assigning
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assign
U
ارجاع کردن تعیین کردن
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
air priorities committee
U
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
radar locating
U
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
fixes
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com